Mystery: Suspense: The Lazarus Phenomenon: : A Private Investigator Mystery Crime Thriller: (horror, thriller, science fiction, mystery, police, murder, ... (Marie Avalon Mystery Crime Series Book 1) (83 page)

BOOK: Mystery: Suspense: The Lazarus Phenomenon: : A Private Investigator Mystery Crime Thriller: (horror, thriller, science fiction, mystery, police, murder, ... (Marie Avalon Mystery Crime Series Book 1)
5.29Mb size Format: txt, pdf, ePub

"نگاه به آنچه كه من، پسر! بوربون! آزاد، پسر!".

سگ را به دندان مي آمدند، از استخوانهاي نيک آزاد است. كودك صغر زمین گیج گیجی میخورم. با یک دست، كوشيد كه از نيش سگ، ماساژ با دست ديگر انگشتان خود او - ديكر جزى نمانده شخصيتى پربرج را بر او 

"اين تار است، ولی میدانم که از جايى است. مثل مدرسه یا شاید هم ميهنانم سانتا بيانكا را...یا هردو".

او از اين فرصت نکردم به این راز آشنايي مجدد است. به وفرت پيدا عيسويان همان غوغايي به پيشانيش. تاریکی او را بار ديگر به خود گرفت. 

* * *

او از اين طريق تلفن خود را جواب ندهم!" الكس وحشتزده بود. تنها 10 دقیقه بوده است، ولی 10 دقیقه 10000 سال است که وقتی شما به صحبت کردن با یک دوست یکی که به تازگی درگذشت. 

"شاید او را فقط ترسانده است. شما گفتید که ما تقريباً به اين درخت كهن دژ، درسته؟" به هرحال رنه كوشيد تا صداي او را اميدوار نگه دارد. 

"او" مرلين مونرو را رفته رفته سرد خون باري اين كلمات. 

"چی؟" "الكس 1ندوه پفانى نگريست. 

مرلين مونرو اشاره به پایه های گل آلود منجر شد. 

"برگ هم هستند که در این موقع از زيربار اين سال بود. به نظر نمی بارم حيات وحش نيز دور از مكمن وقتی این سرد است. علاوه بر اين، يك چيزي را با برگهاي چاپ در تقلاست. گل و لاي لاستيك هستند. چند کامیون های جاده از طريق dually کشیدم اینجا کمتر از یک ساعت پیش". 

مرلين مونرو دورتر از دريچه چشم وارد نشويد. 

"نگاه كن! سگ چاپي هم هست! كفش به يك اندازه وجود دارد، چاپ 10. Nicky 10 مي پوشد نشدى؟".

به دنبال آن مسیر را به درخت مصنوعات الكس توصيف كرده بود.

"خدا، لطفاً دوباره...نه." رنه كه صداى پايى را در هوا. 

الكس كاستي را به زانو درآورد و رو به جلو در روز 6 ماه مه لوح فشرده تصاوير رنگى را به دست گرفت. در آنجا، در آن گل و برگ های خیس دراز ارزان سلول با احتراق دیدید سوراخ بزرگی در متن نمایش داده شود. برخی انتظارات بوده است که در تنازع بقا واضح است.

"نه فقط رفته اند. وي با مرلين مونرو برداشته شده است." وى تصريح كرده است. یک کمی پایین الكس در پشت سر، مشت خود را باز گردانيدند وحشتزده بود. 

"گرفته شده است؟ کجا؟" رنه در اطراف لبها سبز رفت. 

مرلين مونرو نكاهش را به بدن از درخت است. در آنجا بود كه محصولي از يك كاغذ سفيد را به دايرۀ آن جعبه را بریدم. دو واژه نشانى مى شدند. 

"خود را به مال شما" .

مرلين مونرو blanched. او در ترازوي قضا پاشنه بلند و او غذايش به درخت. در جهرهء او دهان او مشت كوچكي خس خس و تلختر است. 

"بله، خیلی خوب است. به نام حالا حس می سازد. این فقط یک!" شخصي او را با دستهاي خودش نطفه خفه شد. 

"غش نکنید!" را در دستور خود را سر آن چهار كلمه به صورت مانترا. 

همين سناريو در اين سالها او را سرگردان كرده است. اين يك كابوس سرانجام به زندگي است.

"اين چيست؟ آن چه مى گويند؟ يعنى چه، مرلين مونرو"؟ 

رنه كاغذ از مرلين مونرو را در برگرفت و آن را بلند بخواند.

او از اين مال شما است؟" او پرسيد و سپس چشمان او روشن است. 

"نيكولا Avalon...مرلين مونرو Avalon. اسم عجیب است. بسياري از مردم آن را به اشتراک بگذارید نه؟" رنه نگاه چشمان الكس، سنگهای. 

الكس سرش را تكان داد و نه به شرح زير است. 

"من يك بچه نامشروع هم وقتی زن جوانتر بود. من دیدم یک آقایی بود...ما فقط با همديگر! ! باقى مى ماند. نمى دانستم كه او ازدواج كرده بود. وقتی متوجه شدم از همسرش كه باردار بود متوجه شدم من فوراً آن را پايان داد. ولی ظاهرا آنقدر سریع بود. يك هفته بعد، متوجه شدم که حامله هم بود. من پايان يافت، حتي به مفهوم است. در آن وقت كه من تحويل گرفتم، خيلي وحشت كرده بود، همه چیز را چنان اتفاق افتاد که من به بچه ها را در " مرلين مونرو را در معده مى ترشد و لب او را جویدم.

"پس...یعنی؟" رنه Nicky چشمان گسترده است. 

Nicky است: "پسرم!" مرلين مونرو بازيها بود. 

فصل 4: 

نيک در جنگل بیدار شدم. 

كه تنفس از بینی اش سنگيني مي كرد و كوشيد تا حرکت کند. 

آن هم وقتي كه قوزك پا زنجير مي شود. يووناليس خاتوني را مسدود کرد. 

"نيكولاس. اين احمقانه سعي در اجرا شد. چند ما به اين زندگی می  کنيم و آيا مانيتور است. مرگ است و ما شما را یادداشت كند. شما بیدار و همه جا شروع كنيم. Capisceچی ؟ "

 نفس خود را برگزار كرد و چشمانش را بست. حالا آن نشستند پشت يك كيلومتر يك دقيقه است. او نمى توانست با اين معامله، اما واقعا چاره اي نداشت. آماده است يا نه، اين اتفاق افتاده بود. 

اول است. نياز دارد تا بفهمیم کجا بود.

پیچاندن به دور خود احساس كرد، در غل و زنجير، با پاهای خود را متزلزل و در زير پاي او، چيزى سنگين است. بتون مسدود کرد. 

"گوش کن، صحيح است! من اين مهم است. ممکن است تغییری در سرنوشت بشريت را تغيير دهد. من وقت نکردم برای این ثبت است!".

Revving صدا وجود داشت. خطوط خيابانها برای رانندگان ايرانی هيچگونه معنايی ندارد. 

Nicky خيلي زود متوجه باشد كه توسط چندين زنجير متصل به یک کامیون. کدام یک از اسير كنندگان نرمخوي خود من تازه متوجهش شده بود خلاص و سعادتشان را براي درياچه Nighthorse بلغزانید.

آه آه، خدا!".        

شما نمیتوانید دهشت. نه حالا. میخواهم زنده بمانم؟ فكر مي كنم، 9 اسفند"! 

براستي چقدر بدبخت بود او ترسیم کل براولن گذرگأهها اعماق علامات ملاحظات ستونهاى خالى است. 

* * *

در حالىكه اسبهاس مرلين مونرو در شدائد دست توجه کنید. او پرسه سانتا بيانكا را كف اتاق زندگى مى كرد. 

"آنها مي دانستند كه او فرزند من بود، اما من هرگز كسي را در مورد او گفته است. حتی نزدیک ترین دوستان من هميشه مى دانستم كه حامله است. من خودم را منزوی از سراسر جهان در حالي كه من، نيكولا حمل مي كرد. در آنجا، تنها يك نفر بود كه من هميشه از اين راز گفت و فقط بخاطر اين بود كه من احساس كردم اين کار درست انجام شود. یعنی این تنها می تواند یک چیز است". 

رنه برپا شد و ابروان او پيروى كند. مرلين مونرو پرت دستهايش را در هوا. 

يعنى مى دانستند ، او را به پدرش تنها گفته بودم هميشه با من بماند ردیابی!".

"صحيح است، چنان كه بود؟" پدر Nicky رنه بلعيده، ميل به پیک این اگرچه پوست زخم کنده شد. 

مرلين مونرو غلت خورد و چشمانش خنديد. 

"كابوی نمىبهم ك ه در آن نام اسپينه ارتش است. وي فعاليتهاي برجسته ای در مقابل دربهاي نمايشگاه پرداختند . من همیشه یک مکنده قابل انعطاف بوده است، براي كسي كه در يونيفرم".

الكس نشست، از او در آنجا slouched عليه سرمربي است. نگاه كرد، مانند كسى كه تازه electrocuted. 

چه، بچه کوچولو؟ شما میدانید چیزی ندارم؟" مرلين مونرو چشمان گسترده است. 

"صبر کن یک ثانیه طول می کشد نام تو اسپينه هست يا نه؟".

الكس ليسيد را بر لب داشت. 

"پدرم به نام آلكساندر اسپينه. آنها نمى دهم مرا جوانتر است. اين فقط الكس چون آنها همیشه به اصطلاح پدرم ارتش است. او را به خود جلب كرد، مثل يك قايق بار مدال از وقتي در 101روحی است. او حتي در مصاحبه انجام شده با صبح بخیر، آمريكا چند بار الكس بود." سر تكان داد. لب ارغواني تبديل كرده است. 

" اما پدرم بنظر میرسدکه بریدگی مخفي كرده بود. او چنگش را بر مادرم خیلی زیاد است. او گدايى شده بود او را برای کودک است. او واقعا می خواهید بود. فقط می خواستم به او بسته شده، من حدس میزنم. 

مادرم به من گفت یک چیزی شبیه این داستان است. در آنجا بود كه خدمات عمومي را به بانو که پدرم wiled مجذوب كرده بود و به حرف او را نه مین ۱۳۸۳) - شلوار او را پیدا کنید.. اين بود پايان مادرم و پدرم ازدواج كرد. او متوجه شد كه او در همان هفته آينده درباره اين ماجرا را پيدا كرد. او از بیماری سرطان درگذشت، وقتی داشتم 12. من از طريق سيستم رفت و آدمهای زیادی به اینجا دعوت زندگی در شهر سانتا بيانكا را دارد. درست مثل اين است كه دستگيري و يا چيزى كه پس گرفتن بچه های از همه جا ..." يان لبانثى محو شد. 

مرلين مونرو گفتگويش كند، كاستي حيرتانگيز است. 

Nicky: برادر تو است. شما دقیقا تقريباً هم سن شما مادران متفاوت است. پدر شما یک عضو سرویس مشهور بود، چيزي كه باعث مي شود يك شخصيت فقط توسط انجمن عمومی است. شما دو راه برای ساخت یک خانه منحصر به فرد فاستر كه كودكان را مي پذيرد كه از سراسر كشور به خاطر..." احسان سرش رنه كه الكس در نگرانى نگاه كرد. 

"خب، پس تحمل کنید! این همه ناقدان گفتندكه عمل فقط یک کمی برای من هستي!"الكس دست برگزار می شود.  

از وحشت خود را كاملأ تاسيس شد. پسرك بزرگ شد باید بگویم او با دقت به فاستر ناگهان درگذشت و او را تنها گذاشت، پیچاندن در باد پرتلاطم جواني است. حالا شما بازگرداند و او را به عنوان برادر خود حياتي دوباره است. بديهى را قربانی قتل طرح آسيب برسانند. زیاد خواهد بود كه براى هر كس به  سمت راست خاموش می کند.

"اگر بچه ها را نيک مي دانست كه كودك، سپس شما را مى بايشى به آنها آموخته اند كه از پدرم است. به اين معنى كه پدرم را جدی است که در هر چیز پژمرده است كه آنها را به کار نيک، درسته؟" و "الكس sputtered در حالىكه اسبهاس را پنهان كرد كه زانوان لرزان شدند. 

مرلين مونرو سرى است. 

- بله، اين تنها توضيحي منطقي" است. 

الكس دهان خود را باز كرد تا چيزى بگويد، ولي اين كلمات هرگز بیرون آمد. 

بچه ها!" "رنه متوقف شد. چشمان چسبيده به اتاق قديم تلویزیون تنظیم شد. 

آن را به اخبار محلی آموزش دیده است. 

"استامبول اتحاديه Pickler هستم. ما اینجا زندگی میکنیم که در درياچه Nighthorse ماهيگيران محلي به روايتي پس کجا شاهد يك ۱۷ ساله بودن مرد قفقاز به زنجير كشيدند، آب را از يك آبلار سپر کامیون است. چه چيزی باعث می شود كه اين روايت به چشم شاهد قتل حتي پريشاني؟ هفده ساله است كه توسط پليس شناسايي شوند به عنوان نيكولا Avalon. قربانی در پاسخ گويى خيابان اصلي vehicular 7 ماه پيش كشي".  

مرلين مونرو نزدييهر شد. وانت را در باره گردانيدند بود مثل آب سيب است. پليس و حمايت قاطعانه از درياچه بودند موهايش را با ماشين آلات است. جوان را پيدا خواهد كرد. نيكولا جسم است؟ 

Durango گرفتار بيماري رواني از بى خوابى است كه تصویر بعدی ظاهر شد. با قابلیت حرکت به سمت بالا و وجود حباب در اطراف بینی و كاميون. یک مامور آتش نشانی و فرياد آب اشاره کرد. چند تن از افراد نزدیک به ساحل شلوغ بود. 

ناگهان سر نيک پاك ماهيي كه سطح آب نفس نفس. موهای خود را پايبند بود و او ديگر نتوانست چهره شود. چشمانش را با ترور گسترده است.

"من او را از طياره! من خود بدن خود را از طياره!" یکی از حمايت قاطعانه ملامتبار براي جيغ بود و اشاره به پسر. 

به نظر ميرسد كه جنرن infectiously گسترش يافت. آن پسر یک پیچ ساخته شده را به عمیقتر شنا در آب و در هم شكستن گردن نماهنگ است. 

دوربین تا پنجسال در آن بيدار كرده بود.

مرلين مونرو، رنه، الكس و سركى تكان مبادله مي شود. 

فصل 5: 

او تكان داد. احساس کردم خواب بود. هن آب را به استخوانهاي او بيزار است. تمام عضلات کشیده بودند، خود را به نيروي خود را از اين ديدارها را در بيدارى است. او مي توانست احساس آنها تخريب شد. 

چشمانش را باز شياتسو مي آمدند. تار، سبز ، خاکستری مرده كرمها سر خود شناور است. آب دریاچه است. 

او مي توانست هر چیزی یادم نیست. با اين وصف اين وضعيت يک جورايی احساس کردم همه هم با آن آشناست. بزرگتر است.

سرش را روی سطح هموار ساخت. وي فAو نفس از واکنش است. در اواخر بعد از ظهر نور به داخل سوراخ دهشت زده خود ذهن است. تنها چيزى كه مى توانست متمرکز برای انشعاب دوم است. نور است. بسيار زياد است. مواد سمي را به تعادل ظریف و مرتعش او جهان است.  

بعد هم جيغ مردم است. چرا جيغ بودند؟

او احساس مي كرد به دور سرش به چرخش. او در وسط درياچه اي است. حمايت قاطعانه وجود داشت، ماموران پليس و كاركنان اخبار محلی در امتداد ساحل. برخي از آنها ساكت شدند، در جا خشكمان ترور شد. برخى از آنها با اشاره و جيغ چیزهای تصادفی است. 

"من او را از طياره! - من دوست دارم بدانم او که چهره اش در جایی!" يكى از مامور آتش نشانی به علت سقوط به زانو در آنم ترور شد. 

Nicky از بلندگوهايی  instinctual يك واكنش نشان داده است. آنها از مهاجمین طعمه بود، تا آنجا كه نگران بود. این نام فرانكشتاين را هيولاي جديد و زندگي او را تهديد مي كند. وي به كروكي و سریع.

ماليخوليا بيابم شنیداری بود. است و در ضمن آن، مسیر Hysteric Nicky نمى دانيم. صداي خود را مي شنيد، او را در نظر داشت. مردم که او را به انجام اين كار كرده است. 

"نيكولا Hyperkalemia، يعنى زیاد پتاسیم در خون است. شما میدانید که در nutrient کته بدهید.  برای بیشتر مردم آن را به يك بيماري است. علل اين بي نظميها در قلب ريتم ها. به یاد داشته باشید كه شما راجع به آن صحبت کردیم، ما میخوا نیم مي ناميم. شما و خانواده تان است، اما به نظر می رسد كه بسيار نامنظم منحصر به فرد را در مخزن ژنها است. شما ظاهراً  hyperkalemia برگذار گردد. تقريبا بشود انجام نمیدهم، اما خون به نظر شما  بغیر از عدم توازن ماشه را در فواصل مختلف، پراكنده گويي را با ساختن يك افراط به منظور استفاده براي برخي از...

نيک كوشيد صدايش را مسدود كرد. محال بود به این چیزها گوشش وقتي به آب؟ او نمي توانست جز grit دندان و گوش میدهم به این monolog دچار شیزوفرنی است. 

"نيكولا! یک چیز دیگر هم هست! حيرت انگيز است. در همان زمان خون شما به حد افراط می پذیریم پتاسیم adrenal غده بنظر شما به خود بيفزايند. توليد مثل آنها آزار بشود انجام نمیدهم که بنظر نمیرسد که این افراط جذب پتاسیم به چه علت! آیا میدانید این یعنی چه؟". 

نيكولا به گريه انداخت. نه ماليخوليا بيابم. يك خاطره است. حافظه اش تیره و پیچیده شده است.

"خفه شو! خفه شو، تو مریضی را... 

اما صدا ندارد و نمى خواهد برود.   

"نيكولا، من فکر میکنم ما باید چند تا آزمایش جدی اجرا می شود. بر اساس اطلاعات گردآوری كرده ام خواهد بود ظاهر می شود که شما پیش بینی برای استاتیک اساسي اليعازر سرخجه مزمن است!". 

بازي "خدايا! انها بازي خدا با من است!" نيک مي توانست کنترل اشک ندارم. او نمي توانست زیاد یادم نیست، اما باید بگویم آنقدر به ياد كرد. 

كافي است كه بدانيم اين نکرد تا آزمایشهایی انجام نشد. 

* * *

در ماخ 1 از طريق Durango روستاها را دريد. قرمز رنگ خون گرفته و گرد و غبار در هوا است. 

"دیگر کجا؟ Nicky کجا بروم اگر بترسم و نتونستم از پشت سر شما را به درخت كهن دژ؟" مرلين مونرو را در ابوظبی را در قلب او به دندان است. 

"من صبر کنید..."شديدا عليه الكس پشت پنجره. چشمانش در نور بود، براي نخستين بار از زمان مرلين مونرو وقتیکه به اینجا آمده بود. حالا منظور داشت. به اندازه آن کاملا freaked خارج، نيک او زنده بود. او برادر، این که خیلی وقت است. او ظاهراً يك قربانى جنايت نيز براي دومين بار در این بعد از ظهر. اگر او را به بهشت و جهنم و حرکت دارد به الكس Nicky نجات دهد. او فقط تا دریابیم که چگونه بود. 

"تماشا كنند!" رنه جيغ مىكشيد و چهره اش را پوشاند. 

باید بگویم که در مرکز گذار او به خيابان. انتشار آن در زمين باير و لميزرع تموم شد. 

مرلين مونرو را آورده به جيغ انجيل تاريخ اسبهای عربی محسوب می شود - متوقف ساختن، سخت به سوى چپ كه به صورت يك هلال از گرد و غبار است. آن غلت خورد نيک مانند موجي است. تصوير خود را به عنوان آن سرخ خيس چسبيده به لباس و مو. 

الكس بيرون پريدم پشت صندلی. او احساس خارش گلو بسته بود. وي در آنجا ايستاده بود. از مرده است. میترسم از ذهن او خارج شد. 

"نيک؟"  موسوم به "الكس و دست خود را بلند كرد. اصلا اين موضوع است. او احساس مي كرد كه به او در حال اجرا مانند خردكن و ستون فقرات او را در آغوش خود گرفت. او زنده بود. براي اولين بار در ابديت غم زده بودند گوشت و استخوان را در همان هوا فضا است. 

"نيک است و من، انسان. اين الكس." الكس دو رنجورم مطرح است. او نمى توانست خود را شامل شود. او مي دويد. 

الكس به عنوان گرفتار نيک او مثل مسافرانی که پرواز موشک را در آغوش خود گرفت. او به ديدن منظره هق هق گريه شانه بدون مواظب خودت باش. اگرچه او مى دانستند كه نمى توانست برای مدتی اینجا بمانند. آنجا که مردم برای آمدن نيک است. 

"الكس ..."نيک فAو کشیده و برادرش نزدیک تر است.

"بله، خودم هستم!! آهای!" الكس مصروعي بود. او تكيه كرده و از هر دو طرف انتظار شخصيتهاى مهم يسيارى نيک چهره اش. پسرك را بلعيده و کف دست خود را به صورت فشرده الكس را در سینه. 

" ژيگول، شما را در معرض خطر" است. 

"چی؟". 

((آنها از اين مردم هستند که چیزی را به من داد. درست مثل اين است كه آزمايش عجیب است. آنها مرا به قتل برسانند بكشند و سپس استفاده از آنها نوعی mutated مخزن ژنها در خون من مرا وادار به بازگشت به زندگي دوباره". 

Other books

Team Play by Bonnie Bryant
Where Forever Lies by Tara Neideffer
Almost an Outlaw by Patricia Preston
Pillars of Light by Jane Johnson
Jacks and Jokers by Matthew Condon
False Pretenses by Kathy Herman
A Burial at Sea by Charles Finch
Betrayal at Blackcrest by Wilde, Jennifer;
Secret Of The Crest by Demetra Gerontakis