Mystery: Suspense: The Lazarus Phenomenon: : A Private Investigator Mystery Crime Thriller: (horror, thriller, science fiction, mystery, police, murder, ... (Marie Avalon Mystery Crime Series Book 1) (84 page)

BOOK: Mystery: Suspense: The Lazarus Phenomenon: : A Private Investigator Mystery Crime Thriller: (horror, thriller, science fiction, mystery, police, murder, ... (Marie Avalon Mystery Crime Series Book 1)
6.87Mb size Format: txt, pdf, ePub

نيک ميسون کنترل موتور بدون لرزش بود. از پشت در نگاه او پیچاندن الكس، تلاش خود را در آغوش او را پشت سر خود ببيند.  

الكس نيک وادار به گردش به دور است. 

"ما" آمده است. 

در آنجا صدای موتورها نزديك مي شود. 

"پیدا کنید! در بیاورم!" رنه در آنها جيغ بود از  ماشین است. 

"نيک! چند بار ما بیش از این بوده است؟" يك صدا فرياد ميزدند. 

"انتقادها در حال اجرا است. "ديگر متعلق به يک زن است. 

در پسران، برو!" مرلين مونرو آترادنويه و رو به جلو راند. رنه یک backflip به پشت صندلی. او باز کردن درب پشت را لگد زد و او را به بيرون حمل سلاح آنها، هم در ماشین در حال حركت است. 

"Nicky، كه با ما بيايد. ما می تواند شما را ذخیره کنید..." چشمان پرآرزوى الكس. 

- شما در امان نخواهد بود." نيک با من به لبهاي ازتأمل زياد عصبي پیچیده شده است.

"نيک، لطفاً. من نمیتوانم تشييع جنازه را دوباره زنده کنید." الكس سرفه کردم، سعی خود را خنک نگه دارید. نيک سرى است. بديهي است متوحش بود، اما مي دانست كه او بهترين دوست خود اعتماد داشته باشد. 

پاشنه بلند مي كردند. رنه الكس از انتظار شخصيتهاى مهم يسيارى را تحت زیر بغلتان. شباب الاردن نيک الكس به دور كمر است. دو پسر جوان و کسيکه همه لغزیدم به پشت صندلی. رنه مدعوين نيک و پوست سر او را بوسيد، تصادفاً هيجان فرياد است. الكس تكيه كرده و در چنين لحظاتى خاموش شدن درب درحركت بودند. 

مرلين مونرو مراقب خوشبخت خوانواده در آیینه های با کسانى را در معده است. حالا که او نيک را براي خودش را ببيند، و مى دانست كه به او تعلق داشت. از الفاظى را به بینی اش. او فرزندش را به سوالات ندارد. 

او نگرفتم لذت بردن از قرارگیری چشم بچه اش را برای اولین بار خیلی طولانی است. این لحظه خوشبخت خوانواده را درهم شكست، صداى تيراندازي است. 

فيلمپليسي خدا!" "مرلين مونرو شروع به سبك بوقهاي مارمانند; پشتوانة تأمين شود. 

دره Durango در محاصره مي نشيند conifers هنگفت است. زيبا و ناجوانمرد برای خاموش-roading رانندگان است. 

"شما اينطور بدوش behinds، باندهای!" مرلين مونرو را در ماشین بگذاریم آنها خلاص coasted جاده. 

گفت: "شما؟" نيک كوشيد تا بنشینم. رنه بود او را از جلو روى سدگذشته و الكس به آغوش او را دور كرده بود او را از پشت سر به ساختن آن تقريباً غيرممكن است او را تکان داد. 

Nicky: سلام. اينجا ديگه توپ منحنی برای شما. اسم من Avalon مرلين مونرو است. تولد مادر شما هستم". 

فصل 6:

نيک ميسون به چشم عبور كرد. او تقريباً به گلويش و نكاهى به چشمان رنه طريقه راه يافت. 

"اين يك داستان طولاني است. فقط...نمى پرسند. چیزی ندارم بگم، برگزار مى شود." رنه Nicky صورتش را در دست داشت. او ممکن است از تولد، مادر خود را دوست داشت، اما او هم مثل بچه خودش بود. او از مردگان است. براي دومين  بار. جهان خاموش محور خود میچرخند. که خیلی خوب بود. مي توانست از آن روندی نزولی در تاريكترين قسمت از جهان را برای همه ورزيد.

گرد و غبار در اطراف آنها روا داثه مخلوط را با سوزن و شاخه ها. آنها به صداي بلند baying حمله سگ ها است. خون بود که از وسط بادگير صدا مانند سگها از جهنم آمده، اليعازر کشیدن پشت هر چیز تاریک مانده باید بگویم او در زندگي است. 

کورات / Center درخت در سمت خود را در مقابل آنها است. مرلين مونرو به پشت ماشین خره! در درایو پس از آنكه برخي از زمین و به سمت چپ بيارن. يك تيغ تيغ آتش دويدند مثل برق به بالا تنه است. مثلاً در سیگار را از پنجره ها و كتابخوان را آغاز كردند. 

"خانم، به من گوش کنید! شما را دوباره به من بدهد. آنها هرگز نمي خواهم بدهم تا شما!" نيک ميسون نااميد شده بود به جلو و تكيه بر 1487 مرلين مونرو به شانه است. 

"شما دیوانه است! بر جسم مرده ام!" مرلين مونرو را احساس كرد كه خون بند ر حث لا درماندگى به سرش مى ريزند.

"در واقع، آن را از  بدن مرده است. ما میخواهیم انجام آزمايش This-They. آن را با پتاسیم و برخی ژن های من ر حث لا چیز عجیبی است. آنها سعی میکنیم بفهمیم چگونه به مداوای پزشکی توليد منم!" نيک دست زدن به شدت در مقابل هيجان است.

ماشین skidded به درخت كاج می باشند. تثخيص كوشه اى وجود داشت. آنها سردارانشان روشنایی بودند، جنگل را به آتش را بچشيد. آمار برود.

"چی؟! كه آن را در رنه ديوانه!" سرش را تكان داد، در وحشت است. 

"شاید هم نه! اين كار دو بار حالا حدس بزنم. من واقعا نمیتوانم به یاد همه آن زياد است." نيک از چشمان وحشي و موهايش سيخ ايستاد شدت وححتت سياهر شده در اطراف لب، سر الكس مي نگريست. 

"الكس نيز ميخواهند. من نمی دانم چرا. فقط کمی طاقت فرسا نگه دارم به آنها بگوييد كه در كجاست. او در خطر است. تو به من پشت کرده اند".

"آنها مى خواهند مرا به خاطر اين آزمايش نيز نيک است. ما همان نقص در خون ماست." الكس ساليان متما لبخند زد. 

نيک با تعجب خنديد. 

"Bummer. تقريبا مرتبط هستیم!". 

"ما" هستند. 

نيک دلر سرش را به یک طرف. 

"Nicky، ما همان تولد پدر." الكس كوشيد تا گلوي خود را صاف كرد. كلمات سنگين را بر زبان خود احساس كرد. هر مقدار کمی از این وضع بازی کني. 

نيک ميسون " پرزش به زانو در ثلريثى floorboards. دهانش را باز و بسته مثل يک کودک را به خوردن يك تلاش پرنده سوراخ شده است. 

"من برادر نيک شما حياتي است. دیوانه می دانم. اما اين واقعيت دارد." الكس لبخند زد.   

"اين چيست؟" نيک افراد خوانواده وحشيانه بى قيدانهء پرنس واسيلى اطاعت كند. 

نمى شود اگر همه ما كشته شدند." مرلين مونرو را بر شانه اش مى نگريست. برای اولین بار، او و تلاوت/بنگر پسر روبه رو شدند. او می بلعيد. چشمان سبز او شديد است. زنده بود و در رنج است. آشفته و شكار است. نياز داشت تا او را نجات دهد. به طوري كه او مي توانست بداند كه او و مادرش او را دوست دارم. حالا قدیمی تر و خردمندانه تر بود، او را دوست دارم و اگر تنها او را بيشتر دوست داشته است. 

"من باید سعی کنم و به یاد همه چیز می توانید راجع به این آب که مغز شما را برای استفاده از مواد مخدر نام فرانكشتاين" مرلين مونرو كوشيد تا سطح خارج از لحن. دلش مى خراست كه هرگز پيش از مادر خود شده است و حالا هم واقعا كجا حتي شروع تمام "ماما" چيز ديگرى است. او اين كار را كرد، اما اگر كسی كه دلش مى خواست با اين سطح كودك نمى توانست او را خاموش کنه از رفتن بگیرم. 

نيک بر لبان او را ليسيد. مرلين مونرو چرخ را تكان داد. درخت ها به فروپاشي در اطراف آنها است. هركس هر چه بودند، انگيزه واقعى خود، آنها را حرکت آسمان و طبيعت را به هيولايى کیسه آنها ایجاد شد. 

"من نمی دانم. آن...من...سرم درد میکند. او خون من و گرفتن عکس و چسبیدن به من سوزن است.  به من گفت من Uh اليعازر، مزمن، سرخجه است. یعنی هرچه باشد." نيک تكيه داد به صندلي سرنشین چشمها را به ابديت خيره شده بود. 

"اوه خدا!" مرلين مونرو را در رنه نگريست. 

"چی؟" همه از او خواست در همان زمان است. 

"مي دانم كه چه كسي است. یا حداقل من بدانم كه يكي از آنها" است.

"چه كسي است؟ صبر کنید تا اینکه اینطوری هستم من دستهایم را دور گلوی شان!" چشمان خره! رنه در خشم و غضب است. 

"شما نمى خواهد." مرلين مونرو احساس كرد سرش میچرخند. بايد اين را ديده اند مى آيد. او چگونه مي توانست ديده نشده اند، از طريق ماسک كميسيونهاى رسيدگى كامل؟

رنه بلعيده است. 

"صبر کن...فکر نمی کنم دکتر؟" سويفت رنه ناگهان به ياد صحبت آنها نظر انداخت. دكتر سويفت Nicky منسوب به عرضي به آنچه میخواهم رستاخيز اليعازر سرخجه خواند. در ضمن میخواهم راجع به آن صحبت كرد، او با اين رويا و واقعيت اين است كه او آن قدر مطمئن بوده و نگران وضعيت الكس. وي تاكيد كرد ممنوعيت داشتن دوست داریم او را مؤاخذه او روانی در بیمارستان بستری شده اید.  

شيطان هميشه به جزئيات است. چگونه گفتمان هاي مكرر جزئیات بر روی صفحه نمایش باز است! آنها باید بگویم آن جا موندم چون نگرانی خود را چنان مناسب نقش خود است. چون او فقط متعلق به یک ساعت مورد نياز است. دکتر بود و از اين رو مناسب است.

به چشمان الكس ناگهان روشن شد. 

"دکتر و پدرم بود. آنها با يكديگر توطئه كرده اند! او تنها كسي است كه هر دو داشته اند و من به Nicky اگر او در مورد مخزن ژنها نيز معروف است، زيرا چنين كسي كه عبور از آن به ما رسيده است. او تنها والد ما!" سهم خود را در صندلی hopped الكس و مو سيخ ايستاده 

"Ach! بله، دو تا از آنها وجود دارد. اين يك نوع نردهءكشتىگذاره گذاشته بود. قدبلندتر بود. کنارش قدیمی تر و بزرگتر از آن، او را به دکتر چیزی شبیه 40." نيک خود را بر پيشانى مى ماليد. 

"بنظر من مثل پدرم." الكس بلعيده و دستهايش را تكان داد.

" -"يك زن نيز نيک می کنیم که فرصت نکردم برای پایان این جمله است. Camaro نقره اى است كه در درختان مي آمدند. راننده در ضاثى نيم تاريك ياحد. 

در ماخ 1 ضمیمه مارپیچی در آغاز به شکل حلقه بزرکیست. سرهاي خود را درهم شكستند و خون بیرون پنجره اى شيميايى به تماشاى جنگ خروس رفتيم. بر اثر گرد و غبار، خواهند توانست او را ببيند. راننده، زيبا، با موهاي طلايي. 

پیچ حلقه دار عمودي نشستند، الكس به رغم جراحت است. باید بگویم كه او را تبديل به رنگ سفید/خاکستری شكر در وحشت است.

"مامان... 

فصل 7:  

الكس با ضمانت شخصي را از ماشین بیرون و سرش. 

"الكس، صبر كن!" نيک كبوتر تيمش را از پشت او را گرفت و در اطراف شکم. 

"مامان!" الكس مصروعي بود. اجساد عزيزان خود به نحو روزافزون در اطرافش همه بدون هیچ توضیحی به غیر از جانب پزشک اطفالم و او ولى وينتيوجل پدر را تجربه كنند.

"خوب، نگاه كن كه بزرگ شدم!" خانم زيبا اسپينه swaggered به راه خاكي است. ناله اش بلند شد و درخشان بود. مرلين مونرو را از ماشین گرفتم و آن را با احتیاط بسیار به دور است.

"اوه، سلام. شما باید ارتش در فاحشه. آن كسى كه به اين حرامزاده كوچك زندگى است. خوب، تبریک میگویم. اين واقعا شگفت انگيز است. او را بهترين موضوع مورد آزمایش ما که تا به حال داشته اید. به غیر از من." به هر حال از خانم اسپينه تكانداد گوش به گوش. 

"شما از بیماری سرطان درگذشت. مثل 5 سال پیش!" رنه چهره blanched مى گفت اين بود. او را از ماشین بیرون قدم گذاشتم و ماشه را از کوچکی یک علاف پنهان در داخل کت او را در جرگه افرايش يافت. 

"آهای! تماشای کجا نقطه آن چیز! من در عين حال با وجوديكه بیش نیستم رفتن به گور رفت. نيكولا می تواند پیش آید." خانم اسپينه درخشيد يك لبخند / بخگ وعلح نيک و انفجار او را ببوسد. 

"خوب، بستگی دارد. اگر من چنين آزمايش بزرگ، سپس موضوع فقط به من و بگذار اين بچه ها راه بروم." نيک قدم است. او در پشت سر خود رهاني الكس را با جارو از بازوي او برازنده است. 

"به هیچ وجه!" نيک لامي الكس به شانه و پشت او را به عموم، در كنار او ايستاده است. لايه محافظ مي انداخت يك بازو به هنگامي كه مي كوشيد كه دوباره گام به گام است. 

"بله، من فکر می کنم که شما می دانید و هرج و مرج و Nicky اليعازر داشته اند. ما هم به هرحال فراخوانی کنیم. اين يك بيماري است كه همه بشريت در حال احتضار است كه كاملا به معناي نگه میدارد." خانم! او مدتها fluffed اسپينه موهاي طلايي و چشمان غلت خورد. او را در حال رقص به جايى كه مشتاق بود تا پایین. 

"پدر شما است، به غیر از زيباترين چيزى كه در زمين راه مى رفت، چیزی است که در خون خود ويژه است كه می تواند بدن را به ترفندي لفظي خود را مدتها پيش از آنكه مردم همه روزه کثافات احيا كند. ظاهرا اين نقص ژنتيك زيبا نيز می تواند معکوس تجزیه مواد در جسدهاى آدميان! آنها به شكل گاز ارائه خود را به صورت طاق adrenal استخراج كنم. پس از يك دوره سه ماهه، بدنم را در تجزية متوقف شده بود. امکانش هست بیشتر به اضافة انگيزه هاي برق گاز فرستاده شدن پاهایم و دستها و تحليلی بود، که در واقع به معکوس آغاز شد. در حالي كه جسم من مرده بود، شفاي بيماران، خود را از انحطاط است. وقتی تمام شد، دوباره شروع به جسدي را به من تزریق کرد با گروههاى تروريستى است. Resuscitation كوششهاي منظم اجرا کنند. بی پرده را احيا مي کنم!" او خنديد، به نام كوپيد پرتويي در او به چشم مي خورد. 

چه راهی برای داشتن ماجرا! حس کردم واقعا مجرم ارتش در حدود سه يا چهار شب با شما، مرلين مونرو ايستاده است. من واقعا او را دوست مي داشت، يكي از شما بدانم. پرسش واقعي وجود نداشته باشد که حالا هست؟ بنابراین، من از مردگان است. سپس او به من قول داد كه آن را اندك خواهد بود که ما حرامزاده كه خوك از گينه. در حالي كه الكس باز بشه، از خرمن superfood ماست. ما در كنار او تزریق کرد و کسانی که نتایج تست آن كار كردم. او نخست وزير بدهم ROTC آماده است. به علاوه، در دنباله رو پدرش به عنوان سرباز نهايي! يا بازيكن بسكتبال! یا هر چه که او خواست! او نخست (1696 خواهد بود كه از يك انسان در روي زمين است. هرچه باشد او شد و تا ابد خواهد بود. فقط اجازه بدهید ما الكس. ما او را به درد میآورد. ما خواهیم دید که او را جاودان است!"  ولى وينتيوجل مادّی مفيدی انجام داده بود، او به طور روز افزونی نا مشخص كرده است. او غلت خورد سرش را روی گردنش، مجموعا آنهارا. 

"ببين، من متاسفم راجع به بسيارى از بدبختيها را در زندگی قبلی و این یکی است. من اصلا نمى دونستن اين ارتش بود كه ازدواج كنم و يا در اطراف او بدیمن است. آنچه به شما گفته ام که فقط به نظر میرسد که اين ايده زيبا، اما آشكارا اين توقيع را صاف كرد. اين دروغ را به تو گفته ام که آنها شما را به آنچه می خواهید بود." مرلين مونرو قدم و هفتمين پسرها با هر كدام از شانه هاي خود است.

"شما که هر کدام از آنها را لمس دوباره هرگز".

"تو نمی توانم بگويم. الكس مال من است". 

"بله، خیر، دیگر نه. در كلورادو، الكس عمرم است." مرلين مونرو 1255 پسرها پشت رنه است. 

خانم در چهره آنها اسپينه خنديد. 

"كه ممكن است. سپس او را بگيرد. بخت بيرون آمدن اين بيشه ها". 

مرلين مونرو به اطراف نگاه كرد. يوصف به جنگل بود و به سرعت از آتش فقط تسریع شد. پيش از آنكه فكر مى كند كه در آن را بلعيد. براي هميشه رفته است. 

"اگر ما نتوانیم آنها را داشته اند، سپس هيچكس نمى خواهد بود. شما چطور پایه های شما را بپوشانید؟ شما چه طور میبینی دور لکه های خون را در جهان بدون اشك به قدر كافي به رختخواب خیس است؟ جواب اين است كه همه را با آن تمیز کنید." خانم آتش اسپينه balled دستهاي گره کرده بود. الكس خيره مادر در وحشت است. او كاملأ عوض شد، با مرگ، دفن و رستاخيز است. اما انجام آن را نمى دانم. هر نوآوری پزشکی حج كرده بودند كه او را آورده بود پشت ضربه نبوغ بوده است اما مجموعا يک آدمی است. او با احياي آنها، او را تغيير داد. از همه كسانی كه می توانند در برابر آنها، اين يكي بدتر بود.

نيک ميسون انتظار شخصيتهاى مهم يسيارى الكس و ناگهان او را در چشمان او نگاه کنید. 

"من راجع به یک چیز عجیب غریبی انجام داد. احمقانه است و من نمى توانستم بار ديگر مي ميرند. اما برای من فرقی نمیکند. زندگي من شده است، اما به هرحال بر مال شما تازه آغاز شده است. می خواهم بدانم که آیا شما ارزش ندارد." او دست تو مهمونی کنار الكس. چشمانش توكل است. الكس در اعتراض به سرش را تكان داد. Nicky Avalon نتونستم پايين برگزار مي شود. حتي بهترين تقدير از تلاش موفق به این کار شد. 

او به جلو دويد و خانم اسپينه لامي به دور كمر است. او باز پرصى مىكردند او لگد زدن و جيغ به بام Camaro. 

"ارتش اسپينه Nicky فرياد مى زد!" در رأس ريه است. قطع درختان، طنين انداز است. همه در عرض يك كيلومتر شعاع اين كلمات را شنيد. 

"من شما را صدا كرد، ژيگول! همسر شما را دارم. حالا شما دارید تا یک انتخاب است. من نمیدانم که شما چه و چرا اين كار را انجام داد. شما در پايان اين همه، یا چیز دیگری است! اگر برای شما بیرون بیاید و به من رو مثل یک مرد، و سپس مراحل زیر را به من داد. من برم به مطبوعات و مقامات، هیچکس! من میخواهم که او هم با من بود. می خواستم از شما Frankensteins پیاده روی زمين است. من بشما نام فرانكشتاين و بعد از آن است. قورت دادن قرص، كه اگر به قدر كافي بزرگ شهوترانيهاي. من هستم و من اليعازر Durango طوفان برپا خواهد شد! آماده می شوند، چون اینجا من برو!". 

او با خانم اسپينه مسلح قوی در داخل Camaro گرفتند و به برقي است.

فصل 8:

این جنون بر او روزبه بود و ويرانه هاي روح او بود. الكس مراقب را به عنوان برادر خود به پاره اي از مرگ خاموش 530. او را از دست مي دهد و دوباره همه چيز در باره آن نمي توانست بكند. وي از جانب خداوند مي دانست و چه به خاطر او بود. او انتخاب شده بود. 

الكس اسپينه نداشته بود كه در زندگي خود انتخاب كرد. باید بگویم كه او هميشه قربانى شرايط است. با اين وصف امروز مراقب همه عمر خود را به بالا رفتن دود در اطراف او را بیدار شد آتش سوزی در درون خودش است. او از زنان روبرو شد.

"دير شده است. ما نمی تونيم برگرديم." ماشین، بى اغا indicatively. مرلين مونرو فك پائين است. يوصف به ماخ 1 بود. 

Other books

The Phantom in the Mirror by John R. Erickson
City of Masks by Hecht, Daniel
Falling by Amber Jaeger
Beholding Bee by Kimberly Newton Fusco
Libertad by Jonathan Franzen
Great Apes by Will Self
Raine on Me by Dohner, Laurann
The Silver Hand by Stephen Lawhead
Caught for Christmas by Skye Warren
Deadly Fall by Ann Bruce