Mystery: Suspense: The Lazarus Phenomenon: : A Private Investigator Mystery Crime Thriller: (horror, thriller, science fiction, mystery, police, murder, ... (Marie Avalon Mystery Crime Series Book 1) (87 page)

BOOK: Mystery: Suspense: The Lazarus Phenomenon: : A Private Investigator Mystery Crime Thriller: (horror, thriller, science fiction, mystery, police, murder, ... (Marie Avalon Mystery Crime Series Book 1)
5.4Mb size Format: txt, pdf, ePub

 از بعضى اعضاى  دولت ما از قدرت آنها و سوء استفاده از بودجه شخصى در فراخواني بانک فردي است كه كتابها و بيانكا تاسيس كليساي سانتاماريا در اينجا در خانه كودكان Durango در حدود 22 سال پیش است. اين بود كه يك ماهواره فاستر خانه روگرفت توانستند تمام فرزندان تست موضوع# 1(پدرم) خاموش مي شود و براي كار پژوهش را درو كرد. ببینید، هر كودك و يا زنده زنده در سانتا بيانكا را در واقع پدرم را بزغاله اي حياتي است. به عنوان بخشی از برنامه بود و پدرم برای اهداء اسپرم برای بار زن را به طور مصنوعي با چنان inseminated باشد همان گونه كه بسياري از موضوعات به عنوان امكان بالقوه است. وي همچنين تحت نظارت دقيق مبني بر آزمايش با مواد مختلف و داشتن روابط جنسي با زنان را اغوا مي توانست، با فرض اينكه در نهايت درجه تنفرم می آیند از تمام آن را. لازم است که ببینیم اگر هیچ یک از عوامل biochemical ذاتها يا فرايند صميميت جسماني تغيير موضوعات تست خواهد شد".

الكس را در سینه خود نگاه داشت. در اين هنگام، حدود خلاصی مریض شود. 

معلوم است كه آن را "بابای من تاکنون دقیقا 8 بود بچه هایی بودند که در نتيجه اين دستور داد. من یکی از آنها بود. Nicky ديگرى است. اين بچه ها كه اندامها در اينجا ما 6 برادر...

الكس نگاهى به آسمان اشك در چشمان خود را تشكيل داد. وي grit دندانهايش را به عنوان بديهي است كه باعث شده او جليقه افراطي در رنج است.

"يك تيم فاسد و سياه و اوپس از ماموران تحت فرمان است. موضوعات خود را آزمون مي بايستي تحت شرايط سوق الجيشي سفرهايي به قتل رسيد تا ببینم چه خواهد شد در زير هر کار resuscitation نوع مرگ برادران من در اينجا كشته شدند با ماشین در حدود 4 سال پیش یک شناور غرق شده است. آنها كوشش كردند و نتوانستند باعث سرخجه در آنان اليعازر است. به همین دلیل برای آنها به اندامهاي ذخيره بودند، با استفاده از بررسي موضوع ديگري را در تنظيم اين اندامهاي تحريك resuscitation یا هر چه.

 سپس اين زنان كه صميمانه با پدرم بودند، هدف قرار گرفتند. آنها سعی میکنم ببینم روند واكنش شيميايي در مغز است که مردم وقتی به هم مثل موضوعات' مي تواند به واكنش نشان دادن آن چه كه هم اكنون معروف به "adrenal اسپينه1" استخراج كرد. آنها می خواستند این کار را با او دوست داریم زنان فقط با یک بار یا چند بار مانند ميجنگيدم Avalon، و كسى كه با او رفته بودیم برای سال مثل مادرم. او در معرض مقدار زيادي از آن چیزهای شیمیایی سرطان وقتی پدر و مادرم ازدواج كرده بودند، براي اعمال نفوذ در روند سرطان آنها در حقیقت واداشتند. من نمى دانم چگونه، اما بعد از آن کار را انجام می دهند تعداد زیادی میکنم عاطل ظاهرا! به هرحال آنها مادرم را كشتند، پس آنها را محاكمه كند، و بازگشت به زندگي. آنها حس کارآگاهی Avalon Durango كشاند تا بتوانند تلاش whack و استفاده از او براي اين پروژه نيز".  

ضط ترشدى الكس را در خودش نگاه داشت. 

"آزمون هاي تقريبا همه آماده حرکت به بازاریابی است. همه اينها احتياج به اين بود كه اگر مى توانست ببيند استفاده از تشعشع و مواد شيميايي را در معرض تست موضوعات متلاشي شود و آنها را به سوي آن ها شامل برخی از پدرم را بيان نموديم. پدرم از کلرادو است. تمام خانواده اش را از Durango این منطقه است. به همین دلیل مطالعه انجام شده در اينجا بود. پس وقتی ما این فصل رسيد!...من حاضرم به بستگان مرده اند و با کمی تفریح...  

در تلاش است تا نفس را براي اين كار بسيج توضيحاتي الكس monolog باعث درد شديد شود. خود را خم كرد و خون سرفه کردم. آنگاه چشمان سياهثى را در حلق او مى شوند و يك صدا مثل يك گاو نر در حال احتضار است و قورباغه است. 

"جليقه...شما چرا؟" رنه بود كه در آستانة نابسامانی ذهنی است. 

"این چیزی است که یک جوری مثل يك دستگاه و يا حمايت از زندگى چيزى است. اين پمپ ها را به خون بدن من 6 بار سریع است، چون اين آثار در دل یک باتری 6 انجام دهد. اين غده ها 6 adrenal استفاده می کند برای افزایش عملکرد با من مطرح است، به هرحال بهتر است به قلب واقعی استفاده از یک دستگاه، اهه؟ آن چه به من گفتند. من میدانم آن است که همه را به كشتن من به پوشيدن و اگر من کردن...من جائز MA حمله قلبی!" صدای او را در حال احتضار بود و حالا از بین لبانش سرخ بودند. در حالىكه اسبهاس او زانو مى گريد، از تلاش آن را به دست گرفته بود حرف بزند. 

در آنجا ناگهان كف زدن. 

"توضيح شگفت و اسكندر! شما ممكن است روزي مرد بزرگي بوده است".

همه چشم افتاد، دكتر سويفت او مي دود بيرون. هر افسر حاضر سلاح کشیده است. 

شما مى دانيد، سرباز خوب مثل شما، الكس، نمى دانم مقصود تلفات اين آزمايش شد. من می خواستم و خشونت هرگز نمیشود اسمش را هم قتل است. همه ايمان داشتم كه اين علم بتواند مرهم من به همه شما. آيا نمى بينيد؟ ما مرگ را تسخير كرده است! او قبل از اینکه به هرحال...

سويفت در چهره اش چنان تغيير كرد كه از نوع دکتر مرلين مونرو ملاقات چنين کوتاه مدت پیش در سانتا بيانكا را دارد. حالا سربي رنگ سبز پیچیده شده بود و بر اثر جنون در درون او افتاده است. 

"برنامه یک پروتکل خاصی صورت داده است. ما برای آماده سازی آن بود كه از يك سوي تكانه هائي نظير نيكولا شورشي است. يک سرباز بجوبحهء بخگ ديده برد همان شتاب قابل کنترل شده مانند سلاح هسته ای است که می تواند توسط هر کسی است. پس ما به مراحل اضافی اطمینان خودرا به مرگ بود، جاودان است." لوسين اليعازر يك سرنگ با توليد يك مايع شفاف است. 

"من هنوز اعتقاد راسخ در علم است. مثل Grecians كهن، چهره ام را از منتقدان و جوخه اتش براي من دستاوردهاي افراطي است. من هم نيستم، اما يك فرد بد است. من از مرگ جهان را درمان كرد. در همان زمان، من به احتمال حقوقي منسوخ عادل است. شود، ديگر به شورشيان است. نه بیشتر در حال احتضار است. نه از ترس و درد! من به شما ابلهان مدينة فاضله است! من ديوانه ام و علم و جملگي شاگردان من بود. من هر چه به پایان پیاده روی نمودیم و به شما اجازه می دهد برای فدرال uncorrupted جسم من است. نه جاه طلبي بيشتري وجود دارد که در ذهن من است، بايد آخرين شهيد علم شده است. جنجو / کره جنوبی را که پس از من خواهد بود، البته احتمال شفا يابد. یکی از کارهای گذشته ام را به انجام رسانند. من بايد از شر زمين نيكولا Avalon!".  

بلافاصله اتفاق افتاد. هيچ وقت به نقشه خارج از زنجیره ای از مراحل بعدی است. مرلين مونرو به جلو پريد و رنه گرفتار و الكس زير بازوان. دو دستش را به زمین و سرشان را پوشانده بود. 

لوسين واژگون شعلهها دماغم دماغم كوچكي از گاز اشک آور شد. از اينكه افسران بود. سپس در آنجا بود صدای مردگان را يكسره به عنوان آزاد را شكست داد. نيک به گوش مى رسيد، صداى فريادهاى rousting چيزى بر دين" از ازدحام خشمگين بود.

در پايان هم خوب برای هر کسی.

فصل 14:

مرلين مونرو احساس بسته شدن در زير گلو به اثرات مواد مخدر است. رقصيده بود آشوبي را در ميان جنگل است. الكس gagging بود و صداها که در وحشت flick تعلق داشت. مرلين مونرو پیچیده شده به دور در بحبوحه او را ببيند در ميان مرگها و رستاخيزهاي تشنج شديد در اين زمينه در كنار او بود. 

"من به او! پس از آن پسر شما بروید!" رنه گلويش خارج از كلمات و مرلين مونرو در دست تكان داد. 

جنون بود. او آن قدر كوچك در ميان آن. مردم در اندام eights دويد. ماموران سعي داشتند در صحنه است. تيم هاي گوناگوني SWAT به بوى بد، چهره هاي پنهان در زير سپر plexiglass reflector. اگر قبلا به مرلين مونرو متحير بود كه او اكنون به يك ميدان جنگ مي دانست چه در جنگ داخلي بوده است. 

"آیا این کار در آمريکا، آقای دکتر! آیا شما آیا شما کار بسیار خوب!" نيک را صدا كرد. پس uncaring مطمئن و روبه رو شدن با مرگ، امسال براي سومين بار است.

از Wakers واقعا خودشان را مسلح كرده بود. آنها با خشم و غضب مجهز شد. اين امر ممكن است كافي باشد. معاونان پژوهشى مى ترانم از جنگل است. مردگان در آمده و نمي توانستند آنها را از بین ببریم. 

مرلين مونرو را شكستند، از طريق اين درختان است. او پایه های توقف در او مرده است.

آن شير برآشفت. آنها در يك حركت دايره مانند تیغه ها را با هلیکوپتر. نيک به عذاب تبديل كرده بود كه او را به چيزى كه تقريبا حيواني است. فراورده هاي وحشي است. او مشت خود را به لوسين - ديكر جزى نمانده در گلو با اقدام مستقیم lunging کمرباريک وسرکوبرا گازي، اجارة ناخنهای دستتان را به اشك خود پوست است. دکتر به سرفه کردم و بر زانو كرنشى كرد. نيک او تا لگد او فرو مي ريخت. 

عريضثى را بر سر او ايستاده بود با لبخند بدكاران ویژگی های خود در سراسر. 

"خداوند بعضى از شما اكنون نمیشنوی." نيک وارونگی مردد بود، سرش را به یک طرف. 

"من مي توانستم تو را بكشد. من صادقانه  شما را بكشد. به نوعى زندگى شما را تقريبا به همان بدی است که شما من را بیدار شدن از خواب آلودگی است. او تا چه اندازه از نظر جسمی sickens مرا به انجام این کار، در واقع من فکر میکنم من میخواهم شما را زنده بگذاريد." دکتر نيک، به معناي overpower خودش بود، روي شانه هايش و خوران او skyscraping چرخشی به پشت قاب دور شد. مرلين مونرو نفس او برگزار شد. بچه به او داده بود از بین بالغ بزرگسال تبديل شده است.

ترحم نيک را به اشتباه بوده است. دكتر سويفت تحت تاثير يك معني نشناختن علمى است كه نيازهاي جسماني اش چربيد. با يك تكان چشم بردوخت که دره، كبوتر به جلو و غذايش به پاهاي نيک است. وي حفر شده در انگشتان او را مثل یک گربه سنگنورد رق خواهد شد. او جلو سوراخ سرنگ را در دل خود داشت. 

نيک منجمد شده است. چشمانش رفت و پهن است. 

مرلين مونرو حفر شده به داخل زمين مى شود. او پيش از آنكه بداند باید بگویم یک چیز بود. با ديدن او مرد بود، كلاً چيز ديگری است. 

لبانش شروع به مسافران و اشك از چشمان اشلى متوجهء بودند. 

"من دارم...تو شفا يافته ام. ببینید، باعث مي شود كه ما حتي!" لوسين زبانش را بیرون چسبيده بود و بيمار را از طريق دندان خوشى خنده ا 5 كr د وكلاه بلند شد.  

ناگهان گلوله اي وجود داشت كه در آن سوي درختان بیرون زنگ زد. 

"بعضي چيزها را داریم که مواظب خودتان باشید." قاضي القضات Riggs ايستاده بود، با اعلام اين Sig Sauer کشيدن سيگار در دست است. 

لوسين پاك سرشت و جلو افتاد. مهمترين هدف گلوله قرار داده بود، از پشت به گلوله رفته بود و تمام راه را به قلب او است. 

"نيک"!

مرلين مونرو به جلو مثل يك كبوتر نوازنده بیس بال المپیک مالزی برای آمدن به خانه را اجرا کنید. نيک خود را از آن به بعد روی gurgled salivation عقب مانده و خراب شد. به او خيره شدن به آسمان در اقیانوس هند، كه در نتيجة تسلط بيگانه به حال احتضار سُوپر می گويد همه جا باز است. 

"نيک! نه! نه مى باشد. آن هم باشد. برای شما دارم!".

مرلين مونرو فرو مي ريخت و بعد از او حسین شمس! براي اولين بار در عمرش، او چنين گهواره كودك خود را در آغوش گرفت. 

"نه، نيک است. نه رفیق...دوباره دارم...زیاد دارم که به شما بگویم! به من نگاه كن!" نيک سر آغاز شد به سوي زمين بچرخد. مرلين مونرو چهره خود را بلند كرد و او را وادار به چشمان او نگاه کنید. 

"من و مادرتان Nicky. داریم که برای زندگی، رفیق. چنان كه مى دانيم همديگر و فاميل!" باشد. 

او ناگهان فرياد از همه است. برای زندگی باید بگویم که او برسد. براي چيزهايي كه به دست فرزندش انجام گرفته است. شاید اگر دلش مى خراست او را هيچ كدام از آن رخ خواهد داد؟ مى دانست كه هيچ چيز ديگري نمي توانست انجام داده اند، ولی درد این لحظه است. ديدن نور ناپايدار در چشمان برف بقايايى دركنار آن برجا بود.

"مامان؟" پرسيد و خندان بود. او باید بگویم هرگز گرفتهای بگويم كه پيش بود. 

"رفیق، ثابت قدم بودن است. من میخواهم به شما کمک کند".

فصل 15: 

"به خدا سوگند كه الكس! من که از بچه های خاک سپاری انجام تشخيص بدهيد! شما براي پسرم. زودباش!".  

رنه الكس را بالا کشیده بر شانه. او در اين ديدارها تكرار نكنيد، مثل اسب دیوانه است. او نگاه مأيوسانه آشفته بود. براي بسياري از ما، مرگ، برخوردهايی تب را آهسته و آرام بود. الكس، برای آن آمده بود با زور اقيانوس وحشي در قدرت است. او غرق در خون خود به عنوان كشتي سوراخ بيني شروع به جدايى و سقف دهانش انشعاب با هفت بار قویتر هجوم خون در قلب تقویت شده بعلاوه شش طبيعي او يكي است.

رنه قاچاق مواد مخدر به جايي كه اين ديدارها الكس Datsun هنوز شبح مانند جزيره اي كه به مسأله گاز اشک آور است.

"در جهنم چه میگذرد؟! چه اشتباه است؟!" او با فرياد به عنوان ارتش خ- رنه درب باز مى شود. 

او بركشت مشت اش در آن سوي چهره اش، او را به چنان سخت پرواز از پشت پنجره و شيشه را ترک میخورند. 

این حق را از دست داده حتی سوالی بپرسم که وقتی او را در خط آتش!" رنه در ميان غوغاي فرياد ! او swiped لامي و جلوی کت اش است. او هم بحدا* سیر صعودی خود را تا آنجایی که به غل و زنجير خواهند رفت و او را مجبور كردند تا در نگاه او گاز اشك چشمان ملتهب است. افواج سپاه مواجه شده بود كه تمام مبارزان طالبان در روز هرگز شکسته و عرق است. او در جلوی او لرزان است. 

"این فقط یک بار شما یک پدر خوب بود كه در بسياري از پسران او را همچنان نگه دارد. کمربند من فشار بین دندان پس او نمی نيش زبانش!" رنه کمربند او را پاره کرده و به دور الكس پیچیده شده است. 

"هی رفیق، و اینجا نگاه کنید. سلام ..." او لبخند زد و او را هل داد و به موهاي خيس عرق پيشاني اش را خاموش كرد. 

"قول بده این درد نخواهد داشت." او به اوج خود رسيد و زيرورو دهان باز کردن کمربند فشار بین دندان یک دقیقه هم زود نیست. وي دندان را محکم به پایین به اندازه كافى سخت بود كه مينا دسترسی بوق است. 

"حالا kiddo، آسان است. پدر شما را اینجا در پشت آن است. من میخواهم شما را به او بگذرد، باشه؟" رنه با دقت شروع کرد به کشیدن الكس به سمت بيشتر د ارند. ازبکستان با پیروزی او در فكر مي ترساند، از روبه رو شدن با مطالعات بيشتر شايد مشهورترين فيلمی که از پدرم. 

"جدی می باشد. من او را به هیچ روی تو ديوانه تر از علم است. او سعى مى كند، و او را خواهم کشت." رنه سرانجام الكس به پایین نهاده است. او در اطراف مخالفتشان با تعجب فقط به عنوان شالوده اكر الكس را كردشى بدن مستقيما در دامن ارتش است. 

- كشتن شوهرمچی ؟!" خانم اسپينه بود. او سرانجام نيک را به فرار ترجیح حق حضانت است. دلش مى خراست بدنامي در ذهن دگرگون اخلاص به نجات انسان ظلمي كه به نام كوپيد و مضحك وجود داشت.

"اگر او سعى مى كند به انجام هرگونه آسیب به فرزند شماچی ؟ بله." رنه گره بالا آورد، او را در موضع گيرى روغتيا.

خانم يك چاقوي چكمهء خرد مى كذاشد کشیده اسپينه ديكر از Nicky دزديده شده را به چوب ذخيرۀ تفنگ را به سینه بندتان او بیرون است. او لبخند زد و با فثار آفاق جنوبيّه اش حوادثی سرش رنه حفر شده پايش را به آلودگی ها، ولي نه در مقابل نام فرانكشتاين عروس. اين نيست كه بگوييم او سعی نکرد. آن دو زن متهم به همديگر، رنه حفاظت از چهره او با مشت. آمد مثل شلاقی اسپينه جهنم گربه و اجبار و دستكشهايي كارد او را بپیچانید. 

رنه به عنوان کارد را در آترادنويه در بالا آمد، دستش را از بیرون و داخل مچ دست او بود. او زانو را بالا آورده اسپينه ترک میخورند و رنه را به زير چانه اش خون و ناله سر به عقب افتادن روی زمین است. 

 روى پاشنه چرخيد اسپينه. 

"من آمده ام تا شما را نجات دهد، ارتش ما می تواند اجرا شود! همیشه با هم باشد...میکنیم استفاده از دكتر الكس و مراحل سويفت را روی او بود. ما تا ابد زنده خواهیم کرد، ما سه نفر...

ارتش به مو سيخ ايستاد balled مشتهاي او شد. 

"تو به من گوش کنید، شما دیوانه braud! شما را به عقب بكشاند، را از نظر من نبود! اين فكر مرا می خواهید necrophilia شليك كردم! تو مرا از من بماند!" سپاه را به كابین Datsun مراجعت كرد. از جایی که او بازنگردد، رنه زمین متوجه شد كه يك شركت كننده مايل نبوده است که اين رستاخيز است. 

خانم اسپينه دلر او سرش را به یک طرف. او WAN را با وحشت و انزجار با ترساندن ناگهاني پر شده است.

"Necrophilia؟ من از بازگشت مردگان با شما باشد و اين حرف را به من چه؟". 

او آهسته به او نزديك شد صداى تيز خشنى داشت درمى آميخت. رنه در مراقبت choiceless بلاتكليف است. با خشم و غضب اسپينه چيزى نبود كه حيوانات، و هيولاهايي، یا حتی فیلم ها است. اين نگاه در چهره اش آرامش است. خصومت نیست اما عشق است. عشق به درد وحشيانه سربازان ما برندگانند. دردی که او را در رسيدن به رهبري خارج شده و ارتش را به زنجير بکشم بالا. او آنها را در هم شكست و آنها را مجبور به پایین دست هايش بمالد. 

رنه جيغ مىكشيد و نگاه دور شد. الكس با صداى ناله از وحشت و اشبهارى اسكارلت مى دانست كه ارتش در پايان اين وحشتناك تر از صيم قادر به بستن ذهن او به دور است. 

را در هم شكست و زنجير اسپينه خارج از تنه و شروع به قرعه کشی به بدن از بین برود. 

"شما رفتن به جهنم تو با من فرزند-" هرگز به پايان برد. او مدوّن اسپينه برخاسته بود تازه بدن خيلي زياد است. چشمانش را در چشمان خع گيجي و فوری او فرو مي ريخت. 

Other books

Edge of Seventeen by Cristy Rey
The Maze (ATCOM) by Jennifer Lowery
King Rat by James Clavell
The Deepest Water by Kate Wilhelm
Admission by Jean Hanff Korelitz
Mr. Louie Is Screwy! by Dan Gutman
Thin Air by Robert B. Parker