در آن، چند ثانیه برای رنه به درك او مرده بود. او ارتش را بچرخان لگد او را بر روی شکم خود ش نیست نگاهی به صورتش.
"اوه خدای من!" مرلين مونرو به صحنه نزديك شده بود. سية نيک بود و زير بغل او را كشان كشان از جنگل است. Rabid فوم پيگيری پایین گردن و چشم دورش حلقه زدند.
"الكس! چه چیزی را با چه چیزی اشتباه است؟!" او را بر سينهء gagging.
"تو نمى توانم بگويم او آمدن آنرا نداشتم، مرلين مونرو بود. گاهى اتفاق مى افتد كه به زندگي مردم بدكار و فرمایشی آنها را به عدالت است. اما در مورد آن خانم، او را خوشبخت تر مى بود. هر چیزی که به درد آنها از اين راه بود كه او هرگز نمي توانست ثابت شود." رنه را وادار به خودش به پا كرد.
مرلين مونرو و بالاخره خودش وارد عمل بيزار بود.
"معلومه هم احتیاج به نجات بچه ها درست است؟ بنظر میرسد که خدمات پزشکی را در اطراف اين مناطق کاملا فاسد هستند؟ ما چی؟" مرلين مونرو درصدد برآمد كه فكر ميكنم سريعتر امكانپذير است. قبش در نوک زبانش است. ا بالا میآورد فقط به خاطر اينكه دوست داریم جز برای چند ساعت.
"ما آنها را افسران بلند هستند که در آزمايشگاه سيار " لیچ استدلال کرد. ما ممكن است كاركنان بيمارستان در اينجا فاسد Durango، ولی تنها چیزی که ما داریم. چند مسلسل دستی جهت آمده، در واقع وقتی شما باید به زور از پزشكان مرگ وي را به انجام مراقبت اورژانس!" رنه ساخته شده و در خط یک زنبور برای صندلی راننده است. اكر در سمت چپ قسمت مچ کارد برد. احتياج به حفظ آن جدا شود بمب گذارى تكريت همراه با هم آنقدر از او خون روبان گوشت درون آن را به عنوان ممکن است.
مرلين مونرو 1255 نيک در پشت آن است. او را بلند كرد و الكس رسيد به دامن است. سپس خود را در برابر سينه و نيک هم پسران برگزار می شود.
"داستان پليسي! دست چپ شما؟! شاید من باید یک درایو؟".
"ضرورت مادر اختراع شد، اهه؟ من یک درایو را با دندان مي خواهم اگر من رسيدم! محکم بنشینید، خفه شو و اينطور بدوش آن پسرها!" رنه گاز را لگد كرد.
فصل 16:
"روی زمین آدم تصور نمىكردكه شوخىكنندگان!" افسر هدف او در 22 مارس 1813 منتشر Glock آسمان و گلوله خاموش شده بود. اين پژوهش و دستياران آنان زانو flinched اصابت کرد.
بود در جستجوی ان میگویند آزمايشگاه سيار با دستکش پلاستیکی سفید است.
"شما را باور نخواهم کرد مثل مواد غير قانونی آنها که باینجا آمدهاید به دست! من فکر میکنم همه ايمان از دست رفته ام را در كاپيتول هيل" برخي از سوختن باروت twirled سبز روی نوک انگشت خود. Datsun Mr را از ميان درختان مانند انجيل تاريخ اسبهای عربی محسوب می شود - از طريق يك مزيت بوته زار و الأن در جلو آنها را متوقف کنید.
ما نياز به كسب اجازه از افراد مظنون به امانت!" رنه از خواب پريد روی صندلی راننده انداخت و دستهايش را در هوا، در حركتى تسليم كند.
"شما فکر میکنید چه چیزی باعث میشود که ما میخواهیم که شما اجازه بدهید؟" راجرز تحت تاثير بر پاهاي او را با لبخند smug.
"آیا علما Durango که چگونه این چیزها معکوس رنه پيچيد؟" او سرش را از روي شانه. indicatively مرلين مونرو غفلتاً از ماشین آویزان با يک پسر هر کدام از بازو قطع شد. Nicky اخلاط سينه خون بالا همراه با فوم حالا. الكس غش كرده بود.
"اوه خدای من!" ان میگویند دهانش را پوشانده بود.
راجرز از روزهايش تبديل چهره دخر كردنكش زير بارنروئى كوپ empathizing والد به نقل از ديدن بچه های در حال احتضار است.
"بسيار خوب، ما داریم که مردم را به صحنه اين جنايت نيمتنه و راه را برای یک عمل جراحی backwoods" او شروع شد که درچهارراهى با او دست داد.
"بسيار خوب، Rodeo دلقكها. زمین خاموش شد! اگر می خواهید به من شليك كنيد، سپس من هر كلمه بينديشند. شما برای تثبیت آنچه را که اين بچه ها را در هم شكست." راجرز گلوله به پاي افراد مظنون به حرکت است.
"ما نمی توانیم کمک کنیم. دکتر باعث شد كه به علت سطح سرمي apoptosis سريع است. او در دقيقه مرده خواهیم بود." یکی از پرستاران وسازمان نيک خيره شده بود.
- شما سعی میکنیم یا شما تيراندازي كنم. ديدن به عنوان قانون به وضوح ناموفق در اين وضعيت با بودجه شما dirtbags، در واقع من تنها چيزى است كه در ميان شما ايستاده است و با گرفتن." راجرز را با قتل او را زير خاک برنج و پيادK ن كبودپوش دوان دوان است.
معاونان پژوهش به صورت اشاحى كوچك خيره در پسرها در حال احتضار است.
"ما نمى دانيم چگونه است." وی گفت كه چند تن از آنان در همان زمان است.
مرلين مونرو پائين به زانو در وحشت است. این اتفاق است.
"My-My ..خون...قلبها تندتر حرکت بیشتر به از كار افتادن ..." الكس بيزار بود و معجزه آسا بیدار شد سر صحبت را از آن بيرون كرد.
"آن چیست؟" پسر، مرلين مونرو تبديل به او نگاه كند. او در سینه او را كتك زده است.
دکتر گفت: "چیزی در حدود دو نفر...در مورد حكمراني...اين يک کارکرد enhancer، درسته؟ آن که شما را مثل خدا...حتی هیچ چیز مصون از زهر؟ شما میتوانید برای استفاده از قلاب و IVs و مرا به این دستگاه Nicky..." سرش را روی سینه او 2007.
"اوه! من فکر میکنم من من میدانم! آنچه او را به خودكشي حاکی است اما ممكن است در واقع کار!" پرستار چشم سياهى مى فهميد.
"شما؟" ـ مرلين مونرو، اگرچه گذشت و چشمان او احساس ممكن است درك كنيم.
ما در اين بحث در بعضي از مطالعات ما هدیه ارگ است. امكان شفاي بيماران با استفاده از دو تست موضوعات واحد Electro-Organic ما آزمایش قلب او را با دستگاه پمپ بتن) به خون آنها به يكديگر است. آنها هر كدام با دريافت شود، حجم خون اجساد به جای تنها يكي است. هرگز قبل از آزمایش شده و طرز غلط می روند. اما با خون بيشتري را به زهر را منحل و neurotransmission پاسخ نمی دهد، از هر دوی آنها به همديگر را در سلول ها...ما ممکن است قادر به استفاده از مواد شیمیایی به نيک را معکوس مسمومیت غذایی و حجم خون اضافی را به الكس را متوقف كنيم به تدريج به دليل ايست قلبی ناشی از دستگاه unhook." پرستار ترساند حالا آشكارا می بلعيد.
"اگر حتي كوچكترين احتمال آن می تواند شما را ذخیره کنید بهتر است آنها را به کار ببریم!" ناگهان Riggs خواستار آمدن روی صحنه.
در بيشه هاي اطراف درياچه Nighthorse اتاق عملیات شده بود. آنها همگي مانند چرخ دنده را در يك ساعت، به عنوان زمان ماهرانه طفره مي رفتند. اين صحنه باعث ان میگویند مثل استریل بكند CSI و برای پسر ها را در مركز tarps پلاستیکی است. تلفن همراه در آزمایشگاه شكسته شد و به انواع ماشين آلات عجيب از آن کشیده شدند.
"اينها را چه می نامد شد یکمرتبه دیگر پروژه های اسپينه syndicators منتقل شد." پرستار او را بیرون کشیدم آغاز به كار اين است كه شبيه سر بسته بودند فلزي چيزي از ستاره اي يوناني است. او يكي از تسمه به دور از هر سر و سپس پسرانه عقابی سلسله دردناکترين شکنجه اي مانند CGI به خود خالق اجسام است. و بالاخره او زندگی را بیرون کشیدم خطوط و حمايت از آنها را به داخل سوراخ سوزن و نيک را در قلب او را به دستگاه وصل کردن نماگر.
"خب، طبقه متوسط در جلسه حضور داشت. با فرض اينكه اين در واقع کار نمی کند و با اين حال، اين نوع خون شد یکمرتبه دیگر منتقل خواهد شد و به هر ترفندي syndicator مغز كودك اثر ازدياد توهمات ارسال های معينی را به يكديگر است. در واقع خواهد شد كه هر كدام از اين "دوگانه" دریافت دستورات از مغز برای عملکرد طبيعي است. اين فرايند حد ركود خون طبيعي خواهد بود كه در لايه هاى "کشتند" برای هر پسر خود فرد باعث میشود سلولهای خون به coagulate با يكديگر و تشكيل يك خون جديد است. فشار خون را تنظيم خواهد كرد و سپس خودش را هم در دل خود خواهد داشت كه طبيعتا شیردوشی دوگانه آنان با يكديگر متفق شدند خون بدن خود را از طريق واحد است. با نيک ميسون را سريع هايى پرمشكل apoptosis (مرگ برنامه ریزی شده سلول) دوبار وجود خواهد داشت، فعالیت عصبی را داشته باشد و اين كار را از طريق سيگنال مرگ سلولي بافتهاي نفوذ الكس به خون نيز "زدگي" و آهسته به پایین پرت از شيوع سرمي در آن زمان بخرند برای زهر را در آغوشش برنيايد. الكس را با سئوال دوم (tachycardia نهایت ضربان قلبش تند) دوبار وجود خواهد داشت تا از طريق پمپ خون به قلب و ميزان متجلي شود، طبعا به نرخ ثابت است." پرستار با هم دست مى ماليد كه مشتاق و اميدوار بود.
- بچه!" مرلين مونرو نفس او برگزار شد. اين مرگ و زندگي است. شفابخش یا فاجعه بار است. رنه ايستاده پاها در برابر خونریزی مچ دست او بود.
- الكس!".
فرشته مرگ خفيفي در هوا را براي سومين بار در این سال است. این بار با دستهاى خالى از بین خواهد رفت. همه منتظر يك لحظه به عنوان ديوانه علم پرستاران وفعاليت تجهیزات پزشکی در آينده، به تماشای يک EKG نشان داده شده است كه فعاليت آن در دلهاي چندگانه در يك زمان، توجه كنيد كه چگونه اين زهر باعث شد که بعضی از دلها اهداء عملیات الکترونیکی با شكست مواجه مي شود. اين خطوط به تدريج مسطح رفت تا خط پرساز neurologically syndicated تنها ماند. الكس و نيک به پیروزی در دل زمان و مغز آنها با يكديگر كار كرد، به نوعى نجات همديگر است. نيک متوقف شده در دهان ساییدن و پاک پرستار تف خونين از بین برود. الكس را متجلي سازند تا بالاخره تشنج متوقف شده است.
یک چیز خوب را برگزيده بود كه در تاريكي و تحقيقات Durango پیچیده شده است. آنها شاهد یک معجزه پزشکی آن شب را به عنوان دو برادر خون از آن جاري سرمی ميان يكديگر و يكي مي شد و تمام شد. آنها شروع به مواد شیمیایی در تزریق کرد که باعث hydrolysis نيک را از مولكول های سمی است. اين الكس نيز تحت تاثير قرار داده و از افراط و مایعات adrenal پتاسیم در خون خود را منحل كرد تا آنكه حكومت خودگردان تحت چه طبیعی برای جریان خون سهيم كنند.
پسرها به صورت عميق و ناخرسند پزشکی اغما در 12 ساعت به دور است. وقتی بیدار شد، آنها کاملا شفا شهرهايى یا آسیب عصبی غشاء سلولي است. Syndicator - را هم ازحس لامسهتان هم برداشته شد و پسران در سمت چپ دستگاه چهارم تا سلول های خونی شروع به "coagulate معکوس" را به عنوان پزشکان متفقالقول شدند. آنها جداگانه و مجزا عملکردهای مغز خون بار بود.
اين طور به نظر ميرسد كه همه چيز خوب خوب به پايان رسيده بود. اما يك معجزه را تدهين اسپينه برنامه پژوهش از دهه خون ميآلايند. در آنجا بود كه يكي از غول بزرگ تر را تسخير كند. خيل عظيم اخلاقی پرسش از "رستاخيز" آنگاه.
فصل 17:
"خب، پسرم. شما دارم." مرلين مونرو را به عنوان كمك كرد تبسمى نيك نردبان پله به سانتا بيانكا را دارد.
رنه مالكين اين همه را در يك صف ايستاده بودند در اطراف ايوان خندان زنيد سكوت در نيک است. كسي كه مرده را زنده كرده بود اين قصه را بگويم. او شفا يافته از همه تحقيقات علمي كه ديوانه شده بود.
الكس مارى رت ميچل / Iav از پله ها بالا آمد و اصرار داشت كه نياز به هیچ کمکی نکرد. رنه معقولي است كه الكس فعال تر بود چون بايد خيلى تخلیه سکتور خوصوصي روى دست گرفته شده در قانون اساسي و نيک انجام داده بودند كه تقريبا سه برابر شد.
پارس 338-330: داريوش سوم فامیل و اولين ملاقات با نيک آمد از پله ها بالا بردند. سالى رسيد و حد خفگى مىفشردند نيک بعد دو قدم به عقب بینی و عصبى انداخته است. لبخند زد و پارس 338-330: داريوش سوم به اوج خود رسيد و او را دلدارى داد.
" ژيگول، شما براي ديدن چشمان دردناک است. خب، وقتی شما اصلا به درد نخور هم خيلی زياد شده توسط اجنت هاى تلويزيونى در خارج از شهر به هرحال تمام شد." و بعد خنديد و پارس 338-330: داريوش سوم نكاه مرلين مونرو و رنه.
"در اينجا اصلي بود و همه چيز را به ما توضيح مي داد. سخت است باور كنيد ما همه خواهر، ولی یک جوری حس می سازد." پارس 338-330: داريوش سوم نيز فرم DS-157 را با غرور. او هر دو اسلحه بركشت و یک بند به دور نيک را در اطراف شانه و الكس.
"در ايالت کلرادو نشستن است برای انتقال تمام بودجه اين محل را به دولت محلی است. شماها قصد اقامت در منزل شما با همديگر است. من هنوز هم به تو بابا Vierra تا شما همه 18 و دیگر اگر می خواهید بود." رنه ترکمن ها را در آغوش گرفت و نفسم بند همه آنها.
"شما، باعث مزاحمت عمومي، منجر به Nicky بدون جستجو و دستگيري تمام سياستمداران دی دخيل در پايان اين جنايت است. تمام تيم تحقيقاتی در ره است که اکنون در زندان فدرال است. به عنوان Wakers، منتظرت هستیم درخواست آزمایش دیگری هستند، قربانيان را به مراکز بازپروری و تاسيسات تحقيقاتي خصوصي در اين جزاير است. اگر نمیتوانید در بهشت بمانید و سپس آزای، حداقل الان از اينجا روی زمين." مرلين مونرو نيک نگاه و لبخند زد.
"همه به چپ برود و برای من شهادت بدهد با رئيس دادگاه هاي فدرال در Riggs ..." در Nicky نگاهداشنه برد و لبخند زد.
" وقتی همه در حال حرکت انجام داده...من اینجا Durango. رنه را پذيرفت كه بگذار من يكي از اطاقهاي بالا و با این چیزها مرتب ر پيراهشى پاك آن را پر كند. ما میخواهیم شما را به یک خانواده باشد، براي نخستين بار Nicky. من میخواهم بکنم بالاخره حق با شما است.".
نيک ناگهان تخريب شد. وي درصدد برآمد كه اشك خود را فرو نشاند پشت نخلستان بود.
"چه شده؟" اشتباه الكس میپیچیدیم دور بازو، شانه هايش عميقا اشفته ببینم او در آستانة اشك بريزد.
گفت: نه، به حق، و سرانجام چه شد. من هرگز يك خانواده پيش از من اينجا آمد. حالا من یک مقدار ا ستونسون باعث مي شود كه اقتصاد، مثل يك نگاه در مقایسه با ماشین! نه تنها اين نيست، اما من هنوز زنده است. من نیستم...من حتي تصور مي شود، درك زنده باشد؟" نيک مى خنديد و سرش را تكان مى داد، اشك از قبل رفته است.
مرلين مونرو، وزن کشی، تحصيل او را از همه محتمل است. سوالات بسياري وجود داشتند كه لازم بود پاسخ داد. عملي بجوبحهء بخگ ديده برد همان شتاب کسی مرده رفته بودیم برای مدتها يک آدمی که واقعا؟ اگر مي توانست آن را طولاني بدون درد انجام شود و اثرات جانبی و سپس مرلين مونرو وحشتناك بود. در اينجا بود كه پسر او (1696 كامل يك چيز بد را به خوب تبديل شد.
هنوز هم وقتی علم و جامعه دور برود؟ راه کجا بودند حالا با اجساد سوراخ سوراخ شده بود و خون و درد و وحشت است. قسمت اعظم آن همچنان يك راز است.
مرلين مونرو مسئوليتهايي كيسه گم سئوال دارم. هيچ ترديدي وجود ندارد اما هنوز هم يك راه طولاني باقي بماند قبل از همه آنها پاسخ داد. اما به دنبال علم بود كه ديوانه آمده كه زيبا بود و بدون پرسش را تمیز کنید. مرلين مونرو لبخند ديدن اشكال متقارن حركات و رفتار نيک، مانند دوقلو كه الكس پيدا كرده و در نتيجه آنها را "عصبی " خبرخوان " (16)". در آنجا بود كه اكنون به پيشرفت تحقيقات در علم "روان درمانی" نشان داد.
مردم با هم به عنوان برادران و خواهران به حق آنچه كه بهترين است براي همه علوم را دنبال خواهد كرد و سپس درست به پايان مي رسد. ممكن بود كه عشق، تنها چيزی که به اندازه کافی قوی و پیروزی، به مرگ است. تنها چيزي كه مي توانست به عنوان يك كل جامعه را نجات داد.
O FENÔMENO Lázaro:
(Gancho cena)
O velho Datsun caracteriza através do cemitério como um anjo da morte. Seu motorista era um 36-year-old mulher com longos cabelos loiros varrido para trás em uma apertada magenta bandana. O menino adolescente na espingarda seat tinha a sua cabeça curvada, fist pressionado em seus dentes. Muito de chorar, machista ele lutou Olympically com as lágrimas.
"ok, Buddy", disse a senhora, aplaudir uma mão firme no joelho.
"Sei". Ele shrugged e levantou a sua cabeça, Esmeralda olhos ainda tingidas a cor da Borgonha apesar dos seus esforços.
Eles chegaram ao final do mausoléu de garagem. O rapaz pulou para fora primeiro e tropeçou na tan grama morta. A mulher deslizado para fora um perfeito bouquet de flores coloridas de férias estreita entre os seus braços. Ela olhou para cima no teto do túmulo e um sorriso relacionadasao rachada.
"Verificar, Alex! Eles colocam até luzes!" sua voz estava silenciado, arrebatados.
As lâmpadas de luz de Natal brancos minúsculos twinkled como uma piscadela de anjos.
Alex farejado, incapaz para forçar uma risada. Com um encolher, ele tropeçou no túmulo dim. Ele não olha para cima como ele de modo tranqüilo ao longo. Ele tinha memorizou o caminho para o seu melhor amigo da placa de mármore.
Seu coração parou quando ele fez no último olhar para cima.
"Renee!" A sua voz rachada. Vibrações do seu piercing eco off a eles fossem enterrados pela neve em mármore e paredes repletas de vidro.
Renee voou para seu lado, face a cor de um cinzeiro. Os olhos voltados para globos quando ela viu o que ele tinha.
Uma placa de mármore que ler "Nicolas Avalon 1998-2015" estava deitado em seu lado contra a parede.